Monday, May 29, 2017

By Maziar Aptin, June, 2017

آیا روح وجود دارد

درهمهِ دورانِ تاریخِ انسان، هَرپدیده ئی را که گُزشتِگانِمان نمیتوانستند بِفهمند وتوجیه نمایند آنرا کارِ خُدا میپِنداشتند۰وُجودِ روح 
در انسان یکی از آن پدیده ها است
فیلسوفهای خُدا باورمیپِندارند که یک نیروی فَرای جهانی«خُدا»روح را دراِنسان به وُجود آورده که جُدا از پیکَرِ اِنسان است و پَس از فروپاشیِ پیکر، روح پا بَرجا خواهدماند.
این فیلسوفها تا کُنون دلیلِ منطقی برای این اِدِعای خود نیاوَرده اند۰
 برای نمونه «کولین مَک گین» فیلسوف، واُستادِ دانِشگاهِ روتگِرس چِنین میگوید: چِگونه مُمکِن است که «خود آگآهیِ» اِنسان ازیک عضوِ خاکِستریِ خمیر مانند «مَغز» سَرچِشمه گِرَفته باشد؟
او میافزاید؛ چه نیروئی میتواند که یک عُضوِ پیکَرِاِنسان، یعنی مَغزرا بِگونهِ سَرسام آوری بَرتَرازعُضوِهای دیگری مانندِ، مثلان کُلیه بیآفریند؟ چگونه ملیونها تَک سِللولِ مَغز،توأمن، میتوانند ایجادِ «خودآگاهی»دراِنسان نمایند؟
در بالادیده میشود که پُرفُسورمَک گین هیچ دَلیلی برای دَمیده شُدنِ روح درانسان نیاورده وتنها تَئوری های دانِشمندانِ بیولوژی را به پُرسِش گِرفته است ودلیلِ اِبهامیِ اواینست که روح، یک پدیدهِ نا دیدنی وغیرِ قابِلِ لَمث، نمتواند ساختهِ مَغز که ازملیونها سِلولِهای دیده شُدَنی که از ماده ساخته شُده است باشد
۰
پاسُخِ من به پُرفُسورمک گین این است؛چِرا که نه؟
به دیدهِ من، رابِطه میانِ مَغزکه از ماده ساخته شده وروح که ماده نیست را میتوان با رابِطه میانِ یک جِسمِ بُزُرگ که ازماده ساخته شُده، مانندِ کُرهِ زمین ونیروی جازبهِ آن که قابِلِ حِس کردن است ولی دیدنی نیست مُقایسه کرد۰
افزون بَرآن؛ چَرخِشِ زمین برمحورِ خود، با همراهیِ فِلزاتِ داغ ومایه گونه در مَرکزِزمین،توأمَن ایجادِ نیروی «اِلِکتر ومَگنِتیکِ» نموده که نه برای ما دیدنیست ونه حِس کردنی ولی به اندازه ئی مهُم است که بدونِ آن،تقریبن، هیچ موجودِ زنده ئی درروی زمین بجای نخواهد ماند۰
همانگونه که اگر کُرهِ زمین، به دلیلی، ازهم مُتلاشی شود نیروی جازِبه و اِلِکترومَگنِتیکِ آن نیزنیست خواهد شُد، زمانی که مَغز بِمیرد «خود آگآهیِ» اِنسان که روح نامیده میشوَد نیز نا پدید خواهد شد۰بَر پایهِ همین اِستدلال، اگرانسانی قِسمتی از مَغزخودرا،به هردلیلی، ازدَست بدهد وزِنده بماند، بَستگی به اینکه چه گوشه ئی از مَغزِاو جُدا شُده باشد، خود آگاهیِ او نیزدِگرگون خواهد شُد۰ پَس اگر روح را خُدا دراِنسان دَمیده باشد وجُدا از پیکرباشد، خود آگاهی و شَخصیتِ نباید بادِگرگون شدنِ مَغز دِگرگون شَود
۰ِ
  سِرجان اِکسِلز، پِزشکِ روان شناس، در کِتابِ خود«تکامُلِ مَغز» چنین مینویسد: خودآگاهیِ اِنسان، ویا روح، نَتیجهِ فعالیتهای سِلولهای مغزیست نه فَرآوَردهِ یک نیروی فرای جهانی۰ 
خُدا باوران اِدعا میکنند که خُداوند به اِنسان «عقل» ویا نیروی تَشخیص داده ولی به دیگرجانوران نداده زیرا که برای انسان یک ماموریتی«پِرپِز» دردیده داشته است۰
اگراین اِدعا دُرُست باشد، پَس دلیلِ پُرعقل تربودنِ شامپانزه از اُرَنگتن، 
پُرعقل تربودنِ اُرَنگتن از میمون، و میمون از گوسپند چیست؟

زمانی «وَقتی»که ما میخوابیم روح به کُجا میرَوَد؟ درزَمانِ خواب تنَفُس
 آرامتر میشَود و قَلب آهِسته تَر میزَند و اُکسیژِنِ کمتری به مَغز میرِسد۰ در نَتیجه آن گروه از سِلولهای مَغزی که رُلِ کمتری دارند یا به خواب میرَوند و یا در حالِ اِستراحَتند۰
با توجُه به اینکه، در بیداری، فَعالیت های مَغزی ازراه رِسانیدنِ خَبَر از یک سِلول مانندِ زَنجیر به سِلول های دیگراست، اگر یک و یا چند سِلول در حالَتِ خواب باشند، خَبَر به گونهِ«صورَتِ» دَرهَم ریخته میرَسد که ما آن را «خواب دیدَن» مینامیم۰
پَس اگرروحی وُجود میداشت، روح در زمانیکه ما در خواب هَستیم نیز دَر حالَتِ آگاهیِ کامِل میبایست باشد که نیست۰