August 15, 2016
UPDATED jANUARY 17, 2019
نامه
ی سَرگُشاده به بهائیانِ جهان:
درود
بَربرادران و خواهرانِ بهائی؛
مَن
خود دَریک خانوادهِ بهائی به دنیا آمده
وبرابَرآئینِ آن پَرورش یافتم۰مادرم
بانوئی بود مزهبی،ولی بسیار روشنفکر۰او
همیشه بچه هارا تشویق میکرد که،علاوه
بَرخواندنِ نمازومُناجات، کتابهای
«اَمری»
مانندِ
مُفافضات را هم باصدای بُلند بخوانیم
ودَربارهِ آن بحث وتفسیر،وحتا اِنتقاد
کنیم۰ایشان به ما اِجازه میداد که کتاب
های غیرِ «اَمری»
را
هم اگرمیخواستیم میتوانستیم بخواهیم
دوازده
یا سیزده سالم بود که چند کتاب از موریس
میتِرلینگ، نویسنده ی بِلژیکی، خواندم.
یکی
به نامِ «موریانه»
و
دیگری به نامِ «زَنبورِعسل» دربارهِ تکامُل که
بسیاراندیشه بَرانگیز بودند۰اَز آن پس
هیچ چیزی راکورکورانه نمیپزیرُفتم وهمه
چیزرا به پُرسش میگرفتم۰
اکنون
هَشتادواَندی اَزسِنم میگزَرد واگربخواهم
وارِدِ جزئیات شَوَم سُخن به درازاخواهد
کشید۰چکیده اینکه پژوهشهای بسیاری کردم
وبه این نَتیجه رسیدم که نیروی فرای جهانی
وجود ندارد وبی آنکه بخواهم نَظَر خودرا
به دیگران بقبولانم، بگویم؛ آنان که به
خاطِرِ باور های خود میکُشند وکُشته
میشوند نیاز به کمی تفکُردارند ونیازبَر
آنستکه باورهای به اِرث بُرده اَز پدرمادررا
به پُرسش کَشند۰
هیچ
شَکی نیست که «حضرتِ
بهآللله»
اِنسانی
بسیارفرهیخته بوده و ایده های مُدِرن به
مَردمِ ایران اِرائه داده است۰ولی اِشکالِ
من وهَرانسانِ اندیشمندِ اِیرانی این
است که چرا بها الله دینِ خودرا، نَه تنها
بر پایهِ اِسلام بلکه بَر بنیادِ شیعه ی
دوازده اِمامیِ آن گزارده است۰
:اشکالِ
یکم
مَن،
پدرومادَرم، پدربُزرگها و مادربُزُرگهایم
که نخستین نَسلی بودند که بهائی شُده
بودند، مانند ۹۹٪ دیگر از مَردُمِ ایران
عربی نمیدانستیم ودر نتیجه نمیدانِستیم
که دَرقُرآن چه چیزهائی نِوِشته شده است۰
ولی بها الله، نه تنها عربی را خوب
میدانِسته، بلکه با آن زبان مینوشته و
قرآن را نیز خوانده بوده و به پیروانِ خود
تائید نمود که قُرآن نوشته ی الله است،
محمد پیامبرِ الله، و جِبرائیل میانجیِ
الله و محمد میباشد۰
آن
چه که ۹۹٪ مَردُمِ مُسلمانِ ایران درباره
ی نوشته های قرآن میدانِستند چیزهائی
بوده که آخوند ها، نَسل اَندَرنَسل به آن
ها خورانده بودند۰یادم میآید دَر کِلاسِ
چهارُم ِ ابتدائی، یکی از شاگِردن اَز
مُعلِمِ دَرسِ «شَرعیات»
که
یک آخوند بوده پُرسید؛ آقای مُعلِم چرا
قُرآن را به فارسی تَرجُمه نمیکنند که ما
معنیِ آنرا بفهمیم؟ آن آخوند با لهجه ئی
غلیظ گفت؛ ترجمه ی قرآن گُناه است زیرا
زبانِ قرآن بقدری «فصیح»
است
که ترجمه ی آن شُدنی نیست۰
اکنون
قرآن نه تنها به زبان فارسی بلکه به ده
هازبانهای دیگر تَرجمه شده وبه سادِگی
میتوان آنرا فَهمید۰درزیر به آیه های
۶و۷، ازسوره ی «نِسا»
توجه
بفرمائید
آیه۶
وزمین رابه شکل مسطح آفریدیم
آیه
۷.وکوه
ها رامانند میخ درزمین فروکردیم تاستون
های آسمان شوند.
همانا
که الله مهربان است.
وهمچنین؛
سوره ی 22 آیه 65: ...بِمسک السماء ان تقع علی الارض الاَ باذنه ان الله بالناس الرؤف رحیم. خداوند آسمان رانگاه میدارد که برزمین نیفتد مگر بااجازه ی او، بدرستی که الله با مردم رؤف ومهربان است.
سوره ی 21 آیه 32: و جعلناالسماء سقفامحفوظا... و قرار دادیم آسمان را سقفی محکم.
بها
الله درسدهِ نوزدهُمِ تَرسائی میزیسته۰در
آن زمان همه ی مَردُمِ جهان وخودِ بها
الله میدانستند که نه زمین مستح است و نه
آسمان جامد است که نیاز به ستون یا سَقف داشته
باشد۰
پُرسشِ
نخست اینستکه چرا بها الله پس از خواندنِ
این آیه ها، که به خوبی روشن مینماید که یا
قرآن را الله ننوشته و اگر نوشته نمیتواند
خدا باشد و دویم اینکه ده ها آیه در قرآن
که دستورِ شکَنجه کُشی، غارت، تجاوزِ
ناموسی به زنان و خُرد سالان، بًرده
گیری،برده فروشی،ووو نمیتواند از سوی
خدا باشد۰
این
چه خدائی میتواند باشد که زن را بیافریند
و سپس او را در اختیارِ چند عربِ
بیبانگردبگزاردتا به او تجاز کرده ودفعِ
شهوت نمایند؟
میرزا
حُسینعلیِ نوری نه تنها اللهِ خونخوار
را به پیروانِ خود خُدا معرفی نموده بلکه
بیش از محمد از نامِ الله اِستفاده
کَرده۰حتی خودرا «بها
الله و مَن یَظهرِ الله»
نامیده۰
:اِشکالِ
دویُم
اِمامِ
یازدهم، مُلقب به «عسکری»،
دَرسِنِ ۲۸ سالگی دَرگزشت۰برابرِ تاریخِ
،گویا طبری، اَزاوفرزندی بجای نماند۰
ولی آخوندی به نامِ «عثمان»
که
اَز یارانِ نزدیکِ اِمامِ یازدهُم بود،
برای اِدامه یافتنِ سلسله ی اِمامت،پس
ازدرگزشتِ اِمام چنین گفت؛
اِمام
فرزندی داشته که بیمار به دنیا آمده و سه
سال پیش درسِنِ پنج سالگی وفات یافته و
اکنون زنده شده و هشت سال دارد ودر چاهِ
خانه ی اِمام پنهان شده است۰اواِمام
دوازدهم است و روزی بپا خواهد خواست
ودنیارا از گُمراهی نجات خواهد داد
عُثمان
خود را نماینده ی «اِمامِ
غائب»
اعلام
نمود و به خود لَقبِ «باب»
به
معنای «دَرب»
را
داد.
آیا
داستانِ بالا با عَقل جوردرمیآید؟
برای
آشنائیِ بیشتر با این داستانِ ساختگی
لینکِ زیررا بخوانید۰
همانگونه
که دربالا نِشان داده شُده؛ هم اسلام بَر
پایه ی دروغ نهاده شده وهم شیعهِ عثنی
عشری که بها الله دیانتِ خود را بَرروی
آنها بُنیان گُزارده است۰
من
درمُدِرن وناب بودنِ ایده های بها الله
هیچ شکی ندارم۰ایده های او بقدری پیشرفته
است که میتواند اُلگوئی باشد برای نَظمِ
جهانِ فَردا۰
اگر
میرزا حُسینعلیِ نوری ایده های خودرا
بَرروی دین ومزهب «آنهم
دین ومزهبِ دُروغین»
نمینهاد
و آنها را به عُنوانِ یک فیلسوف به مَردمِ
ایران اِرائه مینمود اِمروز نه تنها
ایرانی ها بلکه بیشترِ مَردمِ جهان اورا
دررَده ی شخصیت هائی مانندِ زرتُشت قرار
میدادند۰
همانگونه
که میبینیم اِمروز مَردُمِ جهان از نامِ
«الله»
وحشت
دارند و نِفرتِ خود را ازآن پنهان نمیکنند۰
در
پایان؛
من نمیدانم به برادران و خواهرانِ ستمدیده
ی بهائیِ مقیمِ ایران چه بگویم که در
برابرِ رِژیمِ جنایتکارِبیگانه پَرستِ
آخوندیِ ایران چه میتوانید بکنید۰ولی
این پُرسش همیشه مرا آزار میدهد
آیا
میرزا حُسینعلیِ نوری نمیدانِسته که الله
نمتوانسته خدا باشد ودر نتیجه آنچه که به
اونِسبت داده میشود قابلِ قبول نمیتواند
باشد؟
چه
میدانِسته و چه نمیدانِسته، آیا و فا داریِ
شما قابِل توجیه است؟
آیا
میتوان به ایده ئولوژیِ او وفادارماند
ولی آنرا اَز دینِ اِسلام ومزهبِ شیعه از
بیخ جُدا نمود؟ بد نیست که در این باره
کمی فِکر کنید
دورانِ کودکیِ هرانسانی باید شیرین ترین دورانِ زندگیِ اوباشد۰ولی سَد ها هزار بچه های بهائی درسخت ترین دورانِ کودکی و نوجوانی بسربُردند۰ ازآن بد تر،هزاران بهائی جانِ خود وسدها هزاردارائی وهستیِ خودرا ازدَست دادند، همه به خاتِرِ یِک مُشت دروغ۰
به دیدهِ من، بها الله که مردی با سواد وبسیار فَرهیخته بوده، میدانسته که مسئلهِ الله و دوازده اِمامت دروغی بیش نبوده۰ولی درجائی مانندِ کِشورِ شیعه مزهبِ ایران اِدعای «اِمامِ دوازده» بودن نمودن تنها راهِ رسیدن به قُدرت بوده۰
او نه تنها حقیقت را از پیروانِ خود پنهان میداشته بلکه آنهارا گوسفندانِ خود «کودن ترین جانِوران» نامیده واَرزشِ چندانی برای آنان قائل نبود؛ «کورشوتا جمالم بینی، کرشو تا تنها گُفتارِمرا شنوی»
دَر دیانتِ بهائی «الله» مُهمترین نقطهِ عطف میباشد؛ همهِ مُناجاتها با «هوالله» به چَمِ «اوست الله» آغاز میگردند، درودِ بهائیان «الله ابهی» است، به بهائیان توسیه شُده است که پس از نماز وخواندنِ مُناجات ۹۵ بار بگویند «الله وابهی»، بهائیانِ دورانِ پدرومادرِ من از یکدیگر سِبقت میجُستند که نام پِسرانشان با الله خطم شود مانند اِحسان الله،عزت الله، عطا الله، انوارالله و مانند آن.
حال که تَرجُمهِ قُرآن که دردسترسِ همهِ مَردمِ جهان میباشد وبه گُفتهِ محمد نوشتهِ الله است که بها الله نیز بر آن مُهر صِحت گُزارده،همانگونه که درآیه های بالا به خوبی دیده میشود الله نمیتواند خُدا باشد
۰در نتیجه همهِ اِین ساختگیها دُکانیست برای قُدرت طلبانِ بسیار باهوش و زیرَک
نَوَدو پَنج بار بگو ئید«الله ابهی»! آخَرچرا؟ بجُز کُنترول، و پَروَرِشِ گوسپند نتیجهِ دیگری دارد؟!
زمانیکه نوجوان بودم از یک «مُبلِغِ» بهائی پُرسیدم که چرا «حضرتِ بها الله» دستوراتِ خَشِنِ «حضرتِ محمد» را مورِدِ تائید قراردادند و دینِ خودرا بَر پایهِ اِسلامِ خَشِن پایه گُزاری کردند؟ ایشان پاسُخ دادند ؛ دَر آن زمان آنچنان اِقتضاع میکَرد؛۰
گواینکه پاسُخِ او مرا قانع نَنمود ولی در آن سنینِ نو جوانی دانِشِ آنرا نداشتم که بیش از آن اورا به پُرسِش کِشم۰
اکنونکه درسنینِ کُهُلت به دروغ بودنِ اِسلامِ وداستانِ ساختگیِ اِمامتِ «عثنی عَشری» پی بُردم پُرسِشِ من از همهِ «مُبلغانِ بهائی» اینست؛
کُشتنِ اِنسانها، غارَت،تجاوزِناموسی به زنان و پِسرانِ خُردسال، آتش زدن،بَرده گیری وبرده فروشی نه تنها در هیچ زمانی قابِلِ توجیه نیست، بلکه درهرجامعه ئی جنایت به حِساب می آید و مُرتکبین باید دردادگاه پاسُخگوباشند۰.
درهیچ زمانی، چه در۱۴۰۰ پیش، چه ۱۵۰سال پیش، و چه اِمروز، به ویژه توسطِ «پیامبرِ۵۰ سالهِ » عاشِق دُختر بچهِ ۶ ساله شُدن ودر۹سالگی به عُنوانِ اِزدواج به این بچه تجاوزکردن یک بیماری روانی است وجنایتی است که لَرزه به تن می اندازد۰
چرا «حضرتِ بها الله» چنین راه زن، آدم کُش، بَرده گیر، بَرده فروش و بچه بازی را به پیروانِ ساده لوحِ خود پیامبَرِ خدا معرفی نمود؟
پاسُخِ بهآالله به من و ملیونها دیگر از بهائیانِ ستمدیده چیست؟
«حضرتِ بهاءالله» فرمودند: "موری را مَیازارید وسَرِماری را مَکُبید"۰
بسیار شایسته و زیبا۰
ولی سعدی چهارسَده پیش از اوگُفت:"مَیازارموری که دانه کش است، که جان دارد وجانِ شیرین خوش است"۰ولی سعدی برای چنین نصیهتِ بسیار زیبائی نگُفته است که روزی سه باردَربرابرِ مَزارم نماز بُگزار۰
«حضرتِ بهاءالله» فَرمودند:"دُنیا باید زیرِیک پَرچم باشد ومَرزها پایمال شوند"۰
این هم ایدهِ بسیار خوبیست۰
ولی زَرتُشت نیزاین ایده را، بیش از۳۵۰۰سال پیش از بهاءالله بیان داشت ولی او پیروانِ خود را یارانِ خود می نامید نه «گوسفندانِ» خود۰
بهاءالله حتی لَقبِ «جمالِ مُبارک» برای خود بَرگُزید۰
من سالهاست که به این حقه بازیهای دین سازان پی بُردم و دینِ به اِرث بُرده را به فَرزندانِ بی گُناهم مُنتقِل نکردم۰ حال شما خوددانید
بسیاردیده شُده است که رَهبرانِ دیانتِ بهائی تلاش نمودند که بهائیت را از اِسلام جُدا نمایند۰ ولی این یِک تلاشِ مَزبوهانه ئی بیش نیست۰ نه تنها
دیانَت بهائی بَرپایهِ اِسلام، پیامبربودنِ مُحمد، دُرُست بودنِ جِبرائیل، ومُهو
وَحی نهاده شُده، بلکه «شیعهِ عثنی عشَری» اَرکانِ اَصلیِ آن است۰
سیدعلی مُحمدِ باب «حضرتِ اعلی» که ادعای نمایندگیِ اِمامِ دوازدهُم را
کرده، دومین شخصیت در دیانَتِ بهائی است۰
هَمه جایِ دیانَتِ بهائی آلوده است با نامِ «الله»۰ همانگونه که در بالا ذِکر شُده
الله نمیتواند خُدا باشد چگونه میتوان اللهِ دُروغین را از دیانت بهائی جُدا نمود؟
دلیلِ دیگری که اِسلام را نمتوان ازدیانَتِ بهائی جُدا نمود شیفتگیِ بها آلله به
محمد و اِمامانِ شیعه است ک در«لوحِ اَحمد» میتوان دید
۰
«لوحِ احمد» نوشتهِ بها الله است که درمَرگِ کودکِ خُردسالِ خود«احمد»
میگریسته
۰
دَر آن لوح، پَس اززاری برای فرزندِ نازِنینِ خود، یکباره به فِکر صحرای کربلا
میافتد و برای حُسینِ «مظلوم» میگِرید۰ همان حُسینی که از کوفه راه میاُفتد
وبرای شبیخون زدن به پسرعموی خود یزید، که در مسافرت بوده، بیش
ازسد کیلومتر راه میپیماید و به کربلا میرود۰یکی از ِفتخاراتِ شیعیان
اینستکه، حُسین تا پیش از رسیدنِ یزید به اندازه ئی فامیل های یزید را
میکشد که خون تا رِکابِ اسبش میرسیده۰بها الله این شَخص را «مظلوم» خوانده۰
در همان لوح بها الله زاری میکند که دَندانِ مُبارک «محمد» را شکستند
، فَرق علی را با شمشیر شکافتند۰
همین محمد وعلی که درطولِ عُمرِ خود هزارها نفررا سربریدند۰ تنها در یک
روز، به دستورِمحمد و با دست علی،۷۵۰ نفر از قبیلهِ «بنی قریضه» را سربریدند
۰
به نوشتهِ طبری، قبیلهِ«بنی قریضه» که کلیمی بودند حاضرنشُدند که مسلمان
شوند۰ پس از غارت «غنائم» به زنها وکودکان تجاوزِ ناموسی کردند، مَردها را
سه روز بدون آب و خوراک زندانی کردند۰سپس محمد دستورداد چاله هائی
در کِنار شهر مدینه بکنند۰زندانی های گُُرسنه وتشنه را با دستهای بَسته
آوردند۰
یکی از افتخاراتِ شیعیان اینستکه علی در آن روزبه تنهائی سرِ آن بیچارگان
را برید و در آن چاله ها ریخت
آن روز از محمد، که به تماشاه نِشسته بوده پُرسیدند; یا محمد با بَچه ها چه
باید کرد؟ محمد گُفت « شلوارِشان را پائین کشید اگرروی آلتشان مو
درآورده بالِغ هستند و باید کُشته شوند بقیه را نزدِ مادرانشان فرستید تا
فروخته شوند
بهاءالله دِلَش برا ی آنهائی کِه دَر صَف ایستاده بودند و شاهِدِ بُریده شُدَنِ
سَرِ پِدَر، برادَر، عمو، دائی و دیگران بودند و میدانِستند
بزودی نوبت به خودِ آنها خواهد رسیدنَسوخت ۰ برخی از آنها ۱۲ یا ۱۳ سال بیش نداشتند۰ ولی برای شِکستَنِ دَندانِ مُحَمَد اشکِ تِمساح ریخت۰
در لوحِ احمد بها الله برای این قاتلان اَشک ریخت بی آنکه نامی از قُربانی
شدگان ببرد۰مرا به یاد شیخ الاسلام ها و آیت الله های امروزی میاندازد۰
اگر بچه ها فُحشِ مذهبی میدادند و فرار میکردند، تا نفَس داشتم آن ها رادُنبال میکردم اگر گیرِشان می آوردم به قَصدِ کُشت کُتکِشان میزَدم ولی مُعلمهای مُتعصِبِ شیعه را که درسَرِ کِلاس از پْشت، بِدونِ هیچ دلیلی،به مَنِ ده دوازده ساله پَسِ گردنی میزده اَند را نمتوانِست کاری کرد۰
در آن سنین حاضِر بودم جانَم را برای مَذهبِ به اِرث بُرده ام فَدا کُنَم۰ ولی اکنون میبینَم که مَن آن پَس گَردنی ها را بی جِهت به
خاطِرِ دُروغ های بهاءالله خورده ام
حَضرتِ بهاءالله به پدربُزرگها و مادر بُزرگهایم که در زمانِ او می زیستند گُفته که:
الله خُدا اَست، محمد پیامبَرِ الله اَست، جِبرائیل فِرشتهِ الله است که از طَرفِ الله به گونهِ «وحی» قُرآن را به محمد دیکته میکرده.
اکنون با اشاره به دو آیه های بالا میدانیم؛ گواینکه محمد الله را خُدا میپِنداشته ولی موضوعِ جِبرائیل و وحی ساخته
و پَرداختهِ خودِ او بوده و بهاءالله به خوبی آن را میدانِسته واو اجدادِ مَرا «گوسفندانِ» خود خوانده و این دُروغِ
حِساب شُده را به آنها گُفته که توهینِ بُزرگیست به آنها، به پدر مادَرم، و به من.مَن از دروغ و دروغگوبِسیار بِسیارمُتنفِرم
میرزا حُسینعلیِ نوری به پدر بُزُرگ ها و مادر بُزُرگ های مَن دروغ گُفته۰
کسی که به شُما دُروغ می گوید، دارَد به شُما توهین میکُند۰تَلویحن میگوید تو نمیفهمی و من میتوانَم سَرَت کُلاه بِگُزارَم وتو را پیروِ خود کُنم۰
دَر واقع،به مَن نیز که این دین را به اِرث بُرده ام توهین شُده و مَن آن را هَرگِز نَمیپَزیرَم۰۰
۰
مُحمد پِسَرِ مُصطفی؛ این آدَم کُشِ بَرده گیرِبَرده فروشِ بَچه باز را میتوان
بُزُرگترین حُقه بازِ تاریخِ جهان نامید
۰
بهآالله که بَر پایهِ حُقه بازیِ مُحمد خود را پیامبرِ دیرین مُعرفی نموده است
را میتوان دومین حُقه بازِآدمیان نام بُرد۰
.هِزارو چهارسَد سال بِما دروغ گُفتند. کمی دَراین باره فِکرکُنید
برای شِناختَنِ بِهترِ«مُحمدِ پیامبَر واِمامِ اولِ شیعیان،علی» اینجا کلیک کنید:
https://www.youtube.com/watch?v=kCcrhNpdoVI
https://www.youtube.com/watch?v=xHcHjdnA5-A&t=40s
https://www.youtube.com/watch?v=xHcHjdnA5-A&t=1290s
۰